سرو سبز | ||
طبق مستندات تاریخی حضرت زینب(س) تلاشهای وصفناپذیری کرد که اگر آنها را انجام نمیداد، شاید امروز نام و فرهنگی از واقعه عاشورا بر زبانها نبود و پیام نهضت در کربلا همراه با ابدان مطهر شهدا در همان جا مدفون میشد. این بانوی بزرگوار با فعالیتهای همراه باسیاست خود به خوبی از عهده وظیفه خبررسانى و انتقال مفاهیم و اهداف والای واقعه عاشورا برآمد. شاخصهای اصلی این موفقیت در انتقال اهداف این قیام توسط کاروان اسرای اهلبیت میتواند الگوى مناسبی براى تمامى فعالین فرهنگی و مبلغان شیعی در بسط و توسعه فرهنگی دینی به خصوص فرهنگ عفاف و حجاب باشد. این شاخصها عبارتاند از: واقع گویى و صداقت بیان واقعیت از ویژگیهایی است که در فرهنگ اسلامى به ویژه قرآن کریم، بر رعایت آن تأکید شده است. این ویژگى در خبررسانى واقعه کربلا به خوبى مشهود است. زینب کبری(س) به عنوان پیامآور در خطبه خود در مجلس ابن زیاد، بر صداقت خود چنین تأکید کرد: «…اى پسر زیاد! رسوا نمى شود، مگر فاسق و دروغ نمى گوید، مگر فاجر! و آن چیزى است که ما از آن به دوریم…». صداقت حضرت در پیامرسانی واقعه عاشورا سبب جلب اعتماد مخاطبان و عبرتآموزی مردم شد. شجاعت از ویژگیهای اساسى خبررسانى، شجاعت در بیان خبر و نهراسیدن از پىامدهاى آن است. هنگامى که کاروان اسیران وارد کاخ ابن زیاد شد، زینب(س) بدون هیچ ترس، با بیارزش دانستن دشمن، در پاسخ ابن زیاد که پرسید: کار خدا را با برادرت چگونه دیدى؟ فرمود: «از خداوند درباره برادرم جز احسان ندیدم. او و یارانش افرادى بودند که خداوند براى آن ها شهادت را مقرر فرمود. اى فرزند زیاد! در روز قیامت براى تو جایگاهى است که باید براى جواب دادن آماده باشى. چگونه مى توانى این گناه عظیم را پاسخ دهی؟». بلاغت زبان فصیح بودن، توازن و شفافیت کلام، در رساندن پیام به مخاطب نقش مهمى دارد. شیوایى زبان حضرت زینب(س) چنان لرزهای در کاخ یزید افکند که همگان را تحت تأثیر قرارداد. زینب(س) هنگامى که در بازار کوفه سخن گفت؛ ابتدا به حمد پروردگار پرداخت پس از این آغاز شکوهمندانه، با صدایى گیرا و کلامى پرصلابت فرمود: اى مردم کوفه! آیا براى ما گریه میکنید؟ هنوز چشمان ما گریان است. شما مانند زنى هستید که رشته میبافد و آن گاه خود، آن را پاره میکند. پس از آن که ما را کشتید، بر ما گریه میکنید؟ آرى به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید. سرعت انتقال سریع از دیگر ویژگیهای اساسى خبر و انتقال مفاهیم است که تأثیر مهم در اثربخشى کلام دارد. حساسیت اطلاعرسانی، نیاز مخاطبان به دانستن سریع خبرها و از دست نرفتن فرصت براى تصمیمگیری صحیح، بر ضرورت سرعت در کار خبررسانى و انتقال مفهوم میافزاید. این ویژگى نیز به خوبى در خبررسانى واقعه عاشورا رعایت شده است. زینب(ع) از همان لحظه شهادت برادرش، رسالت پیامرسانی نهضت را آغاز کرد. وى در آغاز ورود به کوفه، اشعارى را در مظلومیت برادرش خواند. در شهر کوفه نیز با خطبه آتشین خود، مردم را منقلب کرد و در همان لحظههای اولیه ورود به کاخ ابن زیاد، خطبهای ایراد کرد که در دل او هراس افکند. و وقتی یزید به آنها پیشنهاد کرد که به مدینه بازگردند، زینب(ع)فرمود: «پیش از هر چیز باید براى کشتگان خود سوگوارى کنیم.». روشن سازى افکار عمومى یکى از وظایف مهم خبررسان و مروج یک فرهنگ، تلاش براى روشن سازى افکار عمومى و بیاعتنا نبودن نسبت به جهل مردم در جامعه است. یکى دیگر از شاخصهای بارز خبررسانى عاشورا، آشکار ساختن چهره پلید امویان بود. حضرت زینب(س) فرمود: اى مردم! میدانید چه پاره جگرى از پیامبر شکافتید؟ کدام پردهنشینان عصمت را از پرده بیرون آوردید؟ آیا میدانید چه خونى از پیامبر بر زمین ریختید و از او هتک حرمت کردید؟ برجستهسازی از تأکید در بخشى از آیات قرآن کریم درمییابیم که خداوند، توجه خاصى به آن بخش از آیه و موضوع داشته است. در واقعه عاشورا نیز سفیران کربلا، از تمامى امکانات استفاده کردند تا واقعه مهم عاشورا را برجسته سازند. حضرت زینب (س)، امام سجاد (ع) و امکلثوم(س) از ابزارى چون شعر، خطبه و برپایى مراسم سوگوارى بهره بردند تا خبر کربلا را به همگان برسانند. و چگونگى بیان واقعه در شهرها بر حسب اوضاع فرهنگى، اجتماعى و سیاسى هر شهر صورت میگرفت. مقابله با تحریف یکى از اصول اخلاقى ترویج فرهنگ و اطلاعرسانی و خبرسانی پیرامون آن، مقابله با انتشار اخبار تحریف شده است. در قرآن کریم نیز علماى یهودى که کتاب آسمانى خود را تحریف کرده بودند، نکوهش شدهاند. پس از واقعه کربلا، حکومت پلید اموى قصد داشت نهضت حسینى را تحریف کند. عقیله بنیهاشم و امام سجاد(ع) با خطبههای روشنگر خود، از این تحریف جلوگیرى کردند و سخنان آنان، مجال هرگونه تغییر در واقعیت را از دشمن گرفت. در این هفت دستورالعمل به خوبی نمایان شد که در ضمن اقدامات فرهنگی چطور میتوان با استفاده از ظرفیتهای محدود و تنها با درایت و کیاست، فرهنگی را جایگزین فرهنگ غلطی کرد و مردم را در جریان اصیل هدایت کرد و از چه روشهایی استفاده کرد تا پیامها اثربخشی بیشتری داشته باشد. [ یکشنبه 93/9/23 ] [ 3:19 عصر ] [ zahra mokhtari ]
[ نظرات () ]
جرالدین دخترم، از تو دورم، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. اما تو کجایی؟ در پاریس روی صحنه ی تئاتر پر شکوه شانزه لیزه... این را می دانم و چنان است که در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پر شکوه، نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است. جرالدین، در نقش ستاره باش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هوشیاری داد، بنشین و نامه ام را بخوان... من پدر تو هستم. امروز نوبت توست که هنرنمایی کنی و به اوج افتخار برسی. امروز نوبت توست که صدای کف زدنهای تماشاگران تو را به آسمانها ببرد. به آسمانها برو ولی گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن. زندگی آنان که با شکم گرسنه، در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزد و هنرنمایی می کند. من خود یکی از ایشان بودم. جرالدین دخترم، تو مرا درست نمی شناسی. در آن شبهای بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم. آن هم داستانی شنیدنی است. داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد. این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را کشیده ام. و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند. اما سکه ی صدقه ی آن رهگذر که غرورش را خرد نمی کند رانیز احساس کرده ام. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند حرفی نباید زد. داستان من به کار نمی آید. از تو حرف بزنم. به دنبال نام تو نام من است. چاپلین، جرالدین دخترم، دنیایی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن. ولی حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار..... به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد. اما برای خرجهای دیگرت، باید برای آن صورت حساب بفرستی..... دخترم جرالدین، گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر بگرد. مردم را نگاه کن. زنان بیوه و یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو: *من هم از آنها هستم.* تو واقعا یکی از آنها هستی. هنر قبل از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد، اغلب دو پای او را می شکند. وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه ی پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم. آنجا بازیگران مانند خویش را خواهی دید که از قرنها پیش زیباتر از تو، چالاکتر از تو و مغرورتر از تو هنرنمایی می کنند. اما در آنجا از نور خیره کننده ی نورافکن های تئاتر شانزه لیزه خبری نیست. نورافکن کولی ها تنها نور ماه است. نگاه کن، آیا بهتر از تو هنرنمایی نمی کنند؟ اعتراف کن. دخترم... همیشه کسی هست که بهتر از تو هنرنمایی کند و این را بدان که هرگز در خانواده ی چارلی چاپلین کسی آنقدر گستاخ نبوده که یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن یا کولی هنرمند حومه پاریس را ناسزایی بگوید....... دخترم، جرالدین، چکی سفید برای تو فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی، با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست. این مال یک فرد فقیر گمنام می باشد که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جستجو لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف میزنم برای آن است که از نیروی فریب و افسوس پول، این فرزند شیطان، خوب آگاهم....... من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه برای بندبازان بر روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده، بیشتر از بندبازان ریسمان نااستوار سقوط می کنند. دخترم، جرالدین، پدرت با تو حرف میزند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد. آن شب است که این الماس، آن ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است.... روزی که چهره ی زیبای یک اشراف زاده ی بی بند و بار تو را بفریبد، آن روز است که بندبازی ناشی خواهی بود. بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند. از این رو دل به زر و زیور مبند. بزگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد.... اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی، با او یکدل باش و به راستی او را دوست بدار و معنی این را وظیفه ی خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او بهتر از من معنی عشق را می داند. او برای تعریف معنی عشق، که معنی آن یکدلی است شایسته تر از من است...... دخترم، هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند..... برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است. دخترم جرالدین، برای تو حرف بسیار دارم ولی به موقع دیگری می گذارم و با این پیام نامه ام را پایان می بخشم: *** انسان باش، پاکدل و یکدل؛ زیرا که گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. *** [ یکشنبه 93/9/16 ] [ 8:15 عصر ] [ zahra mokhtari ]
[ نظرات () ]
زن با این که به ظاهر در صدد آزادی بر آمد ولی در معرض خطر جدیدی قرار گرفت و آن خطر بازیچه قرار گرفتن و وسیله هوسرانی های مرد شدن است. من ترجیح می دهم که نسل انسان نابود شود تا این که با تبدیل زن یا ظریفترین مخلوق الهی به یک وسیله عیاشی و شهوت رانی مرد، از هر حیوانی پست تر گردد. مهاتماگاندی اسلام زن را در سایه ی حجاب و دیگر فضایل به صحنه می آورد تا معلم عاطفه ، دقت ، درمان ، لطف ، صفا ، وفا و مانند آن شود. آیت اله جوادی می گویند بردگی در اروپا از بین رفته است اما بردگی همچنان ادامه دارد و بر زنان تحمیل می شود و نامش فحشاست. ویکتور هوگو مثل مرد آب است و مثلزن آتش. اگر حایل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه می کندو آن را خاموش می سازد. اما اگر حایلی میان آن دو برقرار گردد. مثل این که آب را در دیگی قرار دهند و آتش را بر آن دیگ روشن کنند آنوقت است که آتش آب را تحت تأثیر خود قرار می دهد،اندک اندک گرم می کند و احیانا جوشش و غلیان در او بوجود می آورد تا آنجا که سراسر وجود او را تبدیل به بخار می سازد. مولوی (مسئله حجاب صفحه 71) حجاب بر زنان واجب است: 1-چون فرمان خداست و باید از او اطاعت کرد. 2-برای جلوگیری از بی بند باری و آلوده شدن اجتماع 3-برای استحکام پیوند خانواده و حفظ کانون مهر و وفا 4-برای حفظ ارزش و احترام زن و مصونیت از اذیت و آزار هوسرانان 5-برای پاکی فرد،خانواده و اجتماع
غنچه تا غنچه است در حجاب است و هیچکس هوس چیدن آن را نمی کند. اما همین که حجاب سبز خود را کنار نهاد و باز شد، آن را خواهند چید. وقتی که چیدند چند روزی ممکن است در جای مناسب قرارش دهند، اما دیری نمی پاید که پژمرده و پرپر می شود و آن را در سطل زباله می اندازند.
در کلاس حفظ تقوا و شرف دختران درند و چادر چون صدف
حرف آخر: فقط دختری که حجاب داره ارزش خودشو می دونه [ یکشنبه 93/9/16 ] [ 8:10 عصر ] [ zahra mokhtari ]
[ نظرات () ]
ابتدا گذرنامه زیر را تکمیل کنید: نام:انسان نام خانوادگی:آدمی زاد نام پدر:آدم نام مادر:حوا لقب:اشرف مخلوقات نژاد:خاکی صادره از:دنیا ساکن:کهکشان راه شیری-منظومه شمسی-سیاره زمین توقف:برزخ ساعت حرکت و پرواز:هروقت که خدا صلاح بداند مقصد:بهشت،اگر نشد جهنم وسایل مورد نیاز: 1-دومتر پارچه 2-عمل نیک 3-انجام واجبات و ترک محرمات 4-امر به معروف و نهی از منکر 5-دعای والدین و مومنین 6-نماز اول وقت 7-ولایت ائمه اطهار 8-اعمال صالح،تقوا،ایمان
توجه توجه 1- خواهشمند است جهت رفاه خود خمس و زکات را قبل از پرواز پرداخت نمایید. 2-از آوردن ثروت،مقام و ماشین حتی داخل فرودگاه جداً خودداری نمایید. 3- حتماً قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گلهای سنگین،سنگ قبر گران و تجملاتی و نیز مراسم های پر خرج و غیره خودداری نمایند. 4-جهت یادگاری اموال خود را بین فرزندان و تمور فقرا و مستضعفین مشخص نمایید. 5- از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس،غیبت،تهمت و غیره خودداری نمایید. برای کسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر(ص) مراجعه نمایید. تماس و مشاوره به صورت شبانه روزی،رایگان،مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد. در صورتی که قبل از پرواز با مشکلی مواجه شدید با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید: 186 سوره بقره - 45 سوره نسا - 129 سوره توبه - 55 سوره اعراف - 2و3 سوره طلاق امیدواریم سفر آسوده ای در پیش داشته باشید سرپرست کاروان حضرت عزرائیل
[ جمعه 93/9/14 ] [ 7:39 عصر ] [ zahra mokhtari ]
[ نظرات () ]
السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) سلام دوست من . فرق تو با اون میدونی چیه ؟ اینکه تو خودتو میکشی و به هر رنگی در میاری که بتونی دل چندتا آدم مثل خودتو به دست بیاری اما اون نه اینکه مانتوهات روی چوب رختی به ترتیب بیرون رفتنت چیده شدست که مبادا لباسی که صبح پوشیدی و رفتی بیرون با اونیکه بعداظهر میری یکی باشه.
اما اون نه ... اونم خودشو میکشه دل یکیو به دست بیاره اما دل کسی و که دل همه دستشه آره معبودشه عشقشقه هرکاری میکنه تا دلشو به دست بیاره آره اونم مواضبه لباساش تکراری نشه !!! امروز نماز صبح . ظهر و با اون چادر گلدار صورتیه خونده اما نماز مغرب و باید با اون چادری بخونه که مادرش از مکه آورده ... تو دنبال ادکلن های برندی اونهایی که وقتی تو خیابون راه میری وقتی صدمترم از کنار طرف گذشته باشی ولی بازم عطرش بمونه ، چی میگن؟ آها ماندگاریش زیاد باشه اونم دنبال عطرهای برنده واسه اینکه میخواد بره سر قرار با خدا اما برندش کول واتر و پرنسس نیست عطر سیب و عطر حرمه.... فرق تو با اون اینکه تو وقتی دنبال مدرنترین آتلیه ها هستی که عکس مدلینگ بگیری و اینور اونور پخش کنی که آره ما اینیم اون از قاب و لنز دوربین فراریه چون میدونه اون بالا بالا ها یکی دوربینی داره که لحظه لحظه ی زندگیش و داره ثبت میکنه ... آره تو میتونی خوش باشی تو خیابون ، پارک ، همه جا قهقهه بزنی و صدای نازکتو پخش کنی بین همه اما اون نه صداشو لازم داره صداشو می خواد برا وقتی که شبها داره با خداش راز و نیاز میکنه شاید تو رو همه دوس داشته باشن و اونو مسخره کنن ... اما اون دلش خوشه که یه مادری که الگوشه و کاراشو از اون یادگرفته دوسش داره و بهش آفرین میگه خیلی فرق های دیگه دارینا اما همینش کافیه حالا فهمیدی فرق تو با اون چیه ؟؟؟ منبع : حریم آسمانی
[ جمعه 93/9/14 ] [ 7:10 عصر ] [ zahra mokhtari ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |